جدول جو
جدول جو

معنی پشت لاق - جستجوی لغت در جدول جو

پشت لاق
معجونی از پنیر، ماست، شیر و دوغ گاوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
عقب پا، مقابل کف پا، پس پا، روی پا
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
پشت مازو. (زمخشری). پشت مازه. صلب
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام. بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
پشت پای. ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم. (مهذب الاسماء). حماره:
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم.
سعدی (گلستان).
، مخنث. حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده:
یک شبی گفت کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم
گفتمش حلقۀ در خاصت
کند کرده ست تیزسوهانم.
روحی ولوالجی.
- دیده بر پشت پا داشتن، سر از شرم و خجلت فروافکندن:
به پیران پشت از عبادت دوتا
ز شرم گنه دیده بر پشت پا
چراغ یقینم فرا راه دار...
سعدی (بوستان).
- آش پشت پا، آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند.
- پشت پاپزان، آئین و رسم پختن آش پشت پا
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در پنجاه و چهار هزارگزی خاور گاوبندی. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پُ / پُ تِ)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی).
- پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ)
تشی. سیخول. ریکاسه. دلدل
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام دیهی از توابع بیضا فرسخی بیشترمیانه شمال و مغرب تل بیضاست. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
موضعی در شمال غربی شغان از نواحی غربی بجنورد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
آهنی باشد چون چند شانۀ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره. قشو. فرجول. کبیجه. فرجون
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
فرهنگ لغت هوشیار
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کلان
تصویر پشت کلان
تشی سیخول ریکاسه دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ناو
تصویر پشت ناو
پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
قدم، عقب پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
((پُ))
استعمالی است به معنی بام و سطح بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
۱ـ اگر خواب ببینید بر پشت بام خانه ای ایستاده اید، علامت آن است که به سعادتی بی کران دست خواهید یافت. اما اگر احساس کنید از پشت بام سقوط می کنید، نشانه آن است که در زندگی هیچ تکیه گاه محکمی نخواهید داشت. ، ۲ـ اگر خواب ببینید بام خانه ای در حال فروریختن است، علامت آن است که با مصیبتی ناگهانی مواجه خواهید شد. ، ۳ـ اگر خواب ببینید سقف خانه ای را تعمیر می کنید، نشانه آن است که به سرعت بر ثروت شما افزوده خواهد شد. ، ۴ـ خوابیدن بر پشت بام در خواب، علامت آن است که از گزند دشمنان همواره محفوظ خواهید ماند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پشت پا، فنی در کشتی، پیچاندن پا به پشت پای حریف
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان جنت روبار شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
تشت+لاک: ظرفی چوبین که به هنگام جشن ها به عنوان ساز کوبه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا و پشت نهر، نهر پشت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت بام
فرهنگ گویش مازندرانی
خرده و تکه ی چوب که از بریدن چوب درختان در نجاری پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی
دوغ یا ماستی که بر روی شیر در حال پختن ریزند و از آن نوعی
فرهنگ گویش مازندرانی